مادرم هر دو خواهرم را به یک اندازه دوست دارد


Mano ye donya harf

Ich habe mein leben ohne dich verloren

خواهر بزرگم دوست دارد زیباییش را به خیابان ببرد،مست کند،برقصد،

دوست دارد با موهای باز و برهنه توی ساحل بدود و هر روز سگ کوچکش را به آغوش بکشد

و به گنجشک های پشت پنجره غذا بدهد و با صدای بلند برایشان آواز بخواند.

بلند و بلندتر از صدای اذان صبح دوست دارد تا پایان عمر تمام عید های قربان را

به خاطر گوسفندی که برای حج مادربزرگ به خاک افتاد گربه کند...

خواهر کوچکم اما دوست دارد دلتنگی اش را به حرم ببرد و

هر شب در جانمازش که پر از شکوفه و اعجاز است به خواب رود

و هر جمعه در انتظاری عاشقانه 

به نجات جهان فکر کند و هر سحر با باز کردن بال های کوچکش بهشت را به خانه بیاورد .

دوست دارد در امنیت چادرش به مادرم لبخند بزند و مادرم ...

که خیرخواهی اش از تمام معلم های دینی روشن تر است 

و بیشتر از تمام مردان سیاست نگران که هیجوقت آیه ای را به اجبار به دهان من نگذاشت

که حتی دلگیر ،حتی غمگین مهربان است،مهربان مثل خدا نه مثل شما.....

مادرم هر دو خواهرم را به یک اندازه دوست دارد...

حسین غیاثی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 4 ارديبهشت 1397برچسب:,ساعت12:35توسط bahane16 | |